
۲۴ فریم – سرویس آموزش: هشتمین یادداشت از مجموعهی «فریمها» به فیلم کوتاه «دآش» اختصاص یافته است. مدیریت فیلمبرداری این اثر به عهدهی «امیرحسین خوشبین » بوده که در نوشتهای تجربیات خود را در فیلمبرداری این فیلم کوتاه با ما به اشتراک گذاشته است.
نورپردازی، پرسپکتیو و شخصیت
دآش ماجرای مهراد، پسر جوان کم سنوسالیست که نه از سر اجبار و نه تنها برای به دست آوردن پول که با انگیزههای دیگری که شاید هیجان یا ماجراجویی یا چیزهای دیگر باشند ریسک میکند و برای خرید مقدار زیادی کوکایین به خانهی فروشندهای می رود. بدنهی اصلی فیلم را، رابطهای که بین او و فروشنده شکل میگیرد، میسازد حال آنکه روایت فیلم به طور کامل بر خود مهراد استوار است و زبان بصری فیلم میخواهد هر چه بیشتر دور این جوان بگردد.
این که چهطور می توان جهان فیلم را خاص این پسر کرد و درونیات او را با فضای بیرونیاش تعریف کرد بدون آنکه طراحی و چیدمان بصری از منطقهای رئالیستی دور شود چالشی بود که از ابتدای پیش تولید برایمان مطرح بود. دآش فیلم پر پلانی نیست، موقعیت ها با حداقل تنوع زاویه دوربین روایت میشوند و این باعث تمرکز بیشتر تماشاگر بر گرافیک نماها میگردد.
در بخش ابتدایی فیلم که مهراد در شهر تعریف میشود، بیشتر از امکانات اپتیک و پرسپکتیو برای برجسته تر کردن او استفاده کردیم . دور شدن فاصلهی دوربین از سوژه و در عوض نزدیک شدن به او با لنز بلند که در عین درشتنمایی و تاکید صریح بر شخصیت اصلی، اتمسفر، فضا و لایه های بیشتری بین سوژه و دوربین قرار میدهد و فضای منفی هر قاب را هر چه بیشتر در خدمت موضوع اصلی در میآورد. این تاکید در جای دیگری با انتخاب ساعت فیلمبرداری و زاویه ی تابش نور اتفاق می افتد.
بخش عمده ی ساخت و ساز فضای رنگ و نور فیلم البته به مرحله ی پس تولید و color grading مربوط می شود .
سیر زمانی فیلم از بعد از ظهری در شهر آغاز می شود. در آستانه ی شب مهراد وارد خانهی فروشنده می شود. بعد از ظهری گرفته ولی روشن و یکدست در ابتدا، در ادامه تضاد زردی آفتاب غروب با سایههای خاکستری و سرد و بعد نمای تعقیبی در آخرین لحظات روشنایی کم رمق گرگ و میش و ورود به خانه و آغاز قسمت اصلی فیلم در ابتدای شب.
خانه، مهراد را محاصره می کند پس بافتی سخت تر را می طلبد، نورپردازی lowkey و پر کنتراست خانه سعی در ایجاد این بافت زمخت دارد انتخاب top light به عنوان نور اصلی، چهرهها را هم زمختتر میکند و چشمان را در گودال سیاهشان فرو میبرد. مرکز ترکیببندی و بیشترین میزان روشنایی براساس جایگاه شخصیت سهمیهبندی شده و نقش مقابل او هرچه در ارتباطش با شخصیت اصلی پیشتر میرود سهم بیشتری در این محدوده میگیرد. در مرحلهی تصحیح رنگ تاکید کارگردان پیوسته بر این بود که تغییرات موجب از دست رفتن طراوت و جوانی پوست مهراد نشوند، از طرف دیگر پوست علی (نقش مقابلش) را زمخت تر و خراب تر کردیم. و از ابتدا هم برایمان مسجل بود که قرار نیست این موارد را با گریم انجام دهیم. همانطور که عنوان گریم را در تیتراژ فیلم نیز مشاهده نمیکنید.
پیش تولید کافی و ارتباط نزدیک با کارگردان باعث شد فضای فیلم هر چه بیشتر در ذهن من جا بیفتد و بتوانیم چه در هنگام طراحی در پیشتولید و چه در تصمیمات لحظه ای سر صحنه همکاری خوبی با هم داشته باشیم. اجرای موارد فوق به طوری که در فیلم تاثیر ناخودآگاه داشته باشند و دیده نشوند بلکه فقط حس شوند و سازندهی یک کل واحد باشند مسالهی اصلی بود چرا که دآش نه فیلمی بود که در فضایی تخت و خنثی روایت شود و نه فیلمی که تمرکز مخاطب را به سمت گزارههای بصری منحرف کند.
دیدگاهتان را بنویسید