
۲۴ فریم – سرویس آموزش: نهمین عنوان از مجموعه مقالات معرفی «شاهپیرنگها» بر اساس نظریات رانلد بی. توبایس در سرویس آموزش ۲۴ فریم، به «شاهپیرنگ انسان ضعیف» اختصاص یافته است.
آندرداگ (Underdog – انسان ضعیف، بر اساس ترجمهی ابراهیم راهنشین از کتاب توبایس) اصطلاحی است برخاسته از جنگاندازی سگها که به سگ بازنده اطلاق میشد و به آن طرفی از مسابقه گفته میشود که یا شکست خورده یا احتمال شکست خوردناش بسیار زیاد است. در معنای کلیتر، شخصی است که جایگاه اجتماعی پایینی دارد.
در کتاب بیست شاهپیرنگ، توبایس مینویسد: «شاهپیرنگ پیرنگ انسان ضعیف شکلی از شاهپیرنگ رقابت است… در شاهپیرنگ انسان ضعیف، قدرتها متوازن نیستند. پروتاگونیست در موقعیت ضعف است و شانس او بسیار پایین است.»
«این شاهپیرنگ برای ما عزیز و قابل همذاتپنداری است چرا که بازنمایی قدرت یک تن مقابل تعداد زیاد، کوچک مقابل بزرگ، ضعیف مقابل قوی و “خنگ” مقابل “باهوش” است.»
«اگر میخواهید مخاطب با پروتاگونیست همذاتپنداری کند، اطمینان حاصل کنید که سطح احساس یا عقلاش برابر یا کمتر از مخاطب باشد.»
فاز اول: ایجاد تداخل یا بحران در زندگی پروتاگونیست، با نیمنگاهی به زندگی او پیش از این، و بدبیاری بزرگی که پروتاگونیست را در درگیری و رقابت میاندازد. در شاهپیرنگ انسان ضعیف، به محض شروع، آنتاگونیست در موقعیت قدرت قرار میگیرد، در حالی که پروتاگونیست قدرتاش کاملاً سلب شده، تحت فشار قرار گرفته و سرکوب شده است.
فاز دوم: اتفاقی رخ میدهد که سیر نزول را برعکس میکند. انسان ضعیفِ فروتن و متواضع کوچک چیزی درخواست میکند که از قضا همان نیرو یا همپیمانی است که به او قدرت میبخشد. و این مرحله از آن جایی واقعاً جان میگیرد که چالشها آغاز میشوند: «-میتوانم؟ +اگر بتوانی سوزن را در انبار کاه بیابی… و عجب، پیدا کردی؟ خب اگر…» (فراموش نکنید، یک بار جستی ملخلک، دو بار جستی ملخک، آخر تو دستی ملخک!). کنش اصلی این جا در سیر قربانی بودن تا مؤثر به چالش کشیدن است. نتیجهی این معمولاً زندگی دوگانه است، یکی پیروزی در خفا و دیگری جان کندن در ملأ عام.
فاز سوم: مسابقه یا چالشی برابر و آزاد شروع میشود که در آن بالاخره برای همه مشخص میشود که پیروز در خفا کیست، و آنتاگونیستها همانطور که لیاقتشان است کاملاً شکست میخورند.
فوت و فن این شاهپیرنگ این است که انسان ضعیف را به اندازهی کافی دارای انگیزه، و در حدی که بشود به او امید و باور داشت واقعی بسازید. شرایط تماماً علیه انسان ضعیف است اما باید راهی برای پیروزی از طریق شجاعت، شرف، نیرو و هوشمندی باشد. مخاطب را طرف انسان ضعیف نگه دارید و کاری کنید حس کنند آنها هم در قعر تقلا کردهاند و تمام موانع را همراه انسان ضعیف پشت سر گذاشتهاند.
فهرست:
۱- آیا رقبا قدرت نابرابر دارند؟ آنتاگونیست، چه یک فرد باشد چه مکان چه شئ، باید به وضوح قدرتمندتر از پروتاگونیست باشد.
۲- آیا پروتاگونیست به وضوح در فاز اول شکست میخورد، در فاز دوم تغییر و بهبود پیدا میکند و برای درگیری نقطهی اوج بازمیگردد؟
۳- آیا شانس واقعی شکست دوبارهی انسان ضعیف وجود دارد؟ با اینکه معمولاً انسان ضعیف بر رقیب غلبه میکند، باختن او را هم در نظر داشته باشید یا به نحوی پایان قابلانتظار را تغییر دهید.
نظرتان چیست کمی موقعیتهای انسان ضعیف زندگی روزمره بررسی کنیم؟ با انتخاب از موارد یک تا شش شروع بکنیم؟
۱- زن پیشخدمتی که مورد متلک و اذیت یکی از مشتریها واقع میشود.
۲- متصدی فروشگاهی که موظف است مدام لباسها را برای نوجوان پولداری دوباره تا یا آویزان کند.
۳- مهمانداری که از او درخواست آشنایی و قرار گذاشتن میشود.
۴- یک نظافتچی که زمین را تی میکشد و راننده کامیونهایی که حوصلهشان سر رفته است و هی روی همان ناحیه راه میروند.
۵- متصدی پیراشکیفروشی که داد و هوار متحمل میشود، فقط برای این که مشتریان را به ترتیب صف راه میاندازد به جای این که به آقای بیصبریان رسیدگی کند.
۶- کارمندانی که باید سر وقت به جلسه برسند تا رییسشان بتواند هر دفعه ده دقیقه تأخیر داشته باشد.
حالا با اینکه شک دارم کسی از ما اینها را تجربه کرده باشد، احتمالاً میتوانید احساسات انسان ضعیف، سرکوبگر(ها) یا شاهدان را «تصور» کنید.
[اینها را نپسندیدید؟ نظرتان راجع به باندهای صنفی یا فاسدسالاری دولتی چیست؟ یا هرگونه سناریویی متشکل از قدرتهای غولآسا علیه فرد. داوودتان را انتخاب کنید، جالوتی درست حسابی روبهرویاش قرار دهید و صحنه را برایمان بچینید.]
آتشاش را زیاد کنید. بگذارید واقعاً برای این انسان ضعیف حس همدردی کنیم و نفرتمان از این نمونهی آشغالیِ انسانیت که روبهرویاش قرار گرفته است بجوشد. صحنهای به ما بدهید که این سرکوب را مال خودمان میکند.
سپس ورق را برگردانید؛ سر آشپز یک کیک پر از خامه به پیشخدمت میدهد، شاید با چشمک… یا شاید نتایج قرعهکشی اعلام میشود و انسان ضعیف لبخند رضایتمندانهای میزند.
و کار آن عوضی را تمام کنید. یک پارچ آیس تی روی شلوارش ریخته شود. رییس در حال بد و بیراه گفتن به زیردستاناش است و برمیگردد و میبیند رییس خودش پشت سرش ایستاده است. هر چه میخواهید، صاحب اختیارید. کاری کنید که از دور افتخار انسان ضعیف لذت ببریم، از فرود موفق سگ فضانورد روی ماه، از شرشر رضایتبخش سگ یک پا در هوا مقابل پاچهی کت و شلوار خوش دوخت اتوکشیده و کفش واکسخورده…
به اندازهی کافی راحت هست؟
پس بنویسید!
ترجمه: کیانا نیکلایی
دیدگاهتان را بنویسید